۱۳۸۷ خرداد ۱, چهارشنبه

شجره نامه ی فیض

نوشته ای از جان مک آرتور

آیا تا به حال در ستایش روزانه ی خود در شجره نامه ی کتاب مقدس تفکر کرده اید؟ شاید کمی عجیب به نظر بیاید، اما اگر در این زمینه تلاش کرده باشید، فکر می کنم با کمال خوشحالی از آنچه می یابید متعجب خواهید شد.
به طور خاص در شجره نامه ی عیسی آنطور که متی آن را شرح داده تامل کنید. آن بیشتر از آن که اجداد عیسی را به ما معرفی کند و نگاهی گذرا بر فیض خداوند در سراسر تاریخ رستگاری است.
متی از ما می خواهد ببینیم که عیسی ، پادشاه اسراییل ، شباهتی به پادشاهان زمینی ندارد. او پادشاه فیض است و این چیزی است که پیشینه ی او به ما نشان می دهد. مردمی که خدا انتخاب کرد تا دودمان عیسی باشند فیض بی انتهای او را آشکار می کند که به هر گناهکاری امید می بخشد. من می خواهم با نگاهی به شجره نامه ی انجیل متی 1:1-17 منظورم را روشن تر بیان کنم. برای این منظور بیشتر از نگاه تاریخی از دید منطقی به آن می پردازم تا چهار مثال کلیدی از فیض خداوند را به شما نشان دهم.

- یک زن
یقوب پدر یوسف همسر مریم بود که عیسی ملقب به مسیح از او به دنیا آمد( 1: 16 ).
درباره ی مریم ، خدا فیض خود را اینگونه نشان میدهد: او را انتخاب میکند تا مادر مسیح پادشاه باشد. همچنین از نسل سلطنتی داود ، زیرا مریم یک شخص معمولی بود ، یک زن جوان و گمنام. بر خلاف ادعای بارداری معصومانه ی او که بدون ارتکاب به گناه برای او مقدور شد ، مریم نیز همچون همه ی نسل بشر گناهکار بود. او در آغاز نیایش خود گفت: جان من خداوند را می ستاید و روحم در نجات دهنده ام خدا به وجد می آید ( لوقا 1: 46- 47). هر تعلیمی که او را از نجات یافتگان توسط فیض متعال معرفی کند کاملاً بر خلاف کتاب مقدس است. مریم فیض را دریافت کرد ، به میزانی بسیار زیاد و سخاوتمندانه. خدا او را انتخاب کرد تا مادر نجات دهنده باشد کسی که آمده تا کفاره گناهان او شود. مادر نجات دهنده بودن افتخار و امتیاز بزرگی بود و مریم این را می دانست ( لوقا 2: 19).

- دو مرد
شجره نامه ی عیسی مسیح ، پسر داود ، پسر ابراهیم ( متی 1: 1). همچنین داود مردی است که دلی بزای خدا داشت (اعمال 13: 22) ، او بدلیل گناه ناگوارش گناهکار بود. او با "بتشبع" مرتکب زنا شد و سپس تلاش کرد گناه خود را با قتل خیانت آمیز شوهر اوبپوشاند. تعدد زوجات داود و ضعف او در انجام وظایف پدری نتایج غم انگیزی برای زندگی خانوادگی او پدید آورد. وقتی پسرش امنون خواهر ناتنی خود تامار را دزدید او هیچ کاری نکرد (2سموییل 13: 1- 22). این فروگذاری باعث وقایعی شد که سالهای پایانی زندگی داود را سیاه کرد. برادر تامار ، ابشالوم ، امون را کشت، تخت داود را ا او ربود ، و مرتکب اعمال شنیعی با زنان داود شد.
ابراهیم نیز که پدر همه ی ایماندارانخطاب شده است (رومیان 4: 11) ، به جای اعتماد به خداوند ، به شدت از خود ترس و جبونی نشان داده است. دو پادشاه بت پرست مختلف ساراهمسر او را نزد خود بردند. چرا؟ ابراهیم به ایشان گفب که او خواهرش است (پیداش 12: 11-19 و 20: 1-18). او در محبت و حمایت از سارا دچار نقصان گشت و باعث شرمندگی او ، خودش وخدایی که از وی دعوت کرده بود به او اعتماد کند شد .
داود و ابراهیم هم درست مثل من و شما گناهکار بودند. با اینحال خدا او را پدر قوم برگزیده ی خود ، اسراییل ،قرار می دهد که مسیح باید از میان ایشان برخیزد. همچنین او داود را پدر سلسله پادشاهی خود قرار می دهد که مسیح باید از میان ایشان برخیزد. عیسی از نظر نسل پادشاهی فرزند داود و از نظر نژادی فرزند ابراهیم محسوب می شود. خدا به هر دو نفر ایشان برکت دهد.او ایشان را در زندگیشان کامیاب گرداند، آنها را از دودمان کسی قرار داد که بر غم و شرم از گناه غلبه کرده است- یعنی عیسی مسیح، فرزند داود ، فرزند ابراهیم.

- سه دوره
بدین قرار از ابراهیم تا داود بر روی هم چهارده نسل و از داود تا زمان تبعید یهودیان به بابل ، چهارده نسل و از زمان تبعید تا زمان مسیح چهارده نسل بودند (متی 1: 17).
شرح متی سه دوره از تاریخ اسراییل را نشان میدهد که فیض خدا بسیار فراوان بر همه کس بود. دوره اول از ابراهیم تا داود پدر سالاری بود ، از موسی تا یوشع و داوران که شامل سرگردانی ، بردگی ، رهایی ، عهد خدا با انسان ، عطای قانون خدا ، غلبه و پیروزی است. دومین دوره از داود تا اسارت در بابل معرف سلطنت است.داود ، یهوشافات ، حزقیال ، یوشیا تنها پادشاهانی بودند که طبق اراده خدا عمل کردند و بقیه اسراییل را از خدا دور کرده به سوی بدبختی سوق دادند. این دوره تقریباً بدون وقفه دوره ی عدم پذیرش ، فساد ، ارتداد و مصیبت بود. شامل شکست ، پیروزی ، تبعید ، ویرانی اورشلیم و معبد.
دوره سوم "از تبعید در بابل تا زمان مسیح" پر بود از گرفتاری ، تبعید ، نا امیدی و روز شماری. آن دوره ی تیرگی و گمنامی و "سال های سیاه اسراییل" بود.
این سه دوره شجره نامه ی ملی عیسی هستند ، تاریخی مخلوط از شکوه و تاثر ، قهرمانی و رسوایی ، شهرت و گمنامی. وقتی عیسی به عنوان "مسیح" وارد تاریخ اسراییل شد ، او را نپذیرفته و مصلوبش می کنند. اما هنوز خداوند اسراییل را با وجود تمرد و ناشایستگی اش برای آن فیض بی کران ، قوم خود می داند.

چهارم رانده شده
یهودا پدر فارص زارح بود و مادرشان تامار نام داشت. فارص پدر حصرون و حصرون پدر رام ، رام پدر عمیناداب ، عمیناداب پدر نحشون و نحشون پدر سلمون بود. سلمون پدر بوعز بود. مادر بوعز راحاب نام داشت. بوعز پدر عوبید بود و مادر عوبید روت نام داشت. عوبید پدر یسای بود. یسای پدر داود پادشاه ، و داود پدر سلیمان بود. مادر سلیمان پیشتر زن اوریا بود(متی 1: 3-6).
شجره نامه نویسی متی همچنین فیض خدا در انتخاب چهار رانده شده در تبار مسیح را نشان می دهد. در یک شجره نامه که توسط نسل مرد منتقل می شود ، وجود این زنان مثال روشنی از فیض خدا است. اولین رانده شده تامار است ، عروس کنعانیِ یهودا. او در باب 38 پیدایش با ارتکاب به فریب و زنا رسوا شد و وقتی به هیچ طریقی نتوانست صاحب بچه شود مرتکب زنای با محارم شد. تامار خود را به شکل زنی فاحشه درآورد و با فریب دادن یهودا با او همبستر شد. از این رابطه صاحب پسران دوقلویی شد ، فارص و زارح ، و بدین ترتیب تامار و پسرش فارص به یهودا و نسل مسیح پیوستند. در جواب فریب و هرزگی ، فیض خدا شامل آن سه نفر نالایق و یک هرزه ی نا مید و نیرنگ بازِ بیگانه شد.
دومین رانده شده نیز یک زن بیگانه بود، اما او زندگی خود را صرف هرزگی کرده بود. راحاب هیچ مقیاسی از فضیلت نداشت، اما ایمان خود را بر خدای اسراییل قرار داد و آن را با حمایت از دو مرد که یوشع برای جاسوسی به آن شهر فرستاده بود ، نشان داد. وقتی اریحا نابود شد خداوند زندگی او و خانواده اش را حفظ کرد(یوشع 2:1-21 و6: 22-25) و او را وارد سلسله ی مسیح کرد. او همسر سلمون و مادر بوعز(درستکار) جد بزرگ داود شد.
روت ، همسر بوعز، سومین رانده شده بود. از آنجا که او یک موآبی و رسماً بیگانه بود حق نداشت با یک اسراییلی ازدواج کند. فیض خدا او را به خانواده ی اسراییل و بواسطه ی بوعز به خانواده ی سلطنتی وارد کرد. او مادر بزرگ داود پادشاه بزرگ اسراییل شد.
چهارمین رانده شده بتشبع بود. او به واسطه ی زنا با داود وارد سلسله ی مسیح شد. فرزند بدنیا آمده از این رابطه در کودکی مرد ، اما فرزند بعدی که او بدنیا آورد سلیمان بود(2سموییل 11: 1-27و 12: 14و24)، موفق در بدست آوردن تخت داود و ادامه دهنده ی نسل مسیح. یک بار دیگر با فیض خدا بیتشبع همسر داود شد ، مادر سلیمان و از دودمان مسیح.
امیدوارم بتوانید ببینید که در شجره نامه ی مسیح نام های قدیمیِ فراوانی دیده می شود حتی بیشتر از اجداد زمینی او. این شهادت زیبایی است از فیض خدا و ماموریت فرزندش، عیسی مسیح. او دوست حقیقیِ گناهکاران است کسی که نه برای دعوت از پارسایان بلکه برای دعوت از گناهکاران آمد(متی9: 13).
آمین.

ترجمه از مصطفی و مهیار

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۷, جمعه

كلاس جبراني روز پنطيكاست


بنام خداوند زنده
"كلاس جبراني روز پنطيكاست"





از زمانيكه به خداوندم ايمان آوردم و با تمام قلب و جانم او را احساس كردم ، دانستم كه بدون او زندگي برايم معني ندارد او هر روزه درس تازه اي به من آموخته و در تمام روزهاي حيات تازه من اوهمراه من بوده است و همچون آموزگاري دلسوز و مهربان ولي جدي در كنارم بوده ، هر آنچه را تعليم داد مرا در تمرين و تجربه اي قرار داد تا بدانم آيا واقعاً شاگردي زيرك بودم يا تنها زيرك نما بوده ام ؟
خداي من هميشه همراه من بوده و هيچ گاه چشم از من بر نداشته اما گاهي براي آزمايش دانسته هايم مرا روانه كلاسهاي غير حضوري كرده تا خودم به تنهائي خود را آزمايش كنم ، چرا كه او خداي دانائي هاست و آگاه و واقف به همه چيز ، پس اگر در آزمايش هستيم تنها دليلش اين است كه ما را از درجه ايمان و آموخته هاي خود آگاه سازد نه اينكه خداي خود را آگاه از وجود مان كنيم.

اگر به زندگي دنيوي متمركز شويم خواهيم ديد كه هر دانشجوئي بايد در پايان دوره تحصيلي خود يك تز يا پايان نامه اي را آماده و تحويل استاد كند، من نيز در پايان هر آنچه از خداوندم ياد گرفتم مي بايست يك پايان نامه اي تنظيم كنم كه آغازي باشد براي درسي نو .

مدتي بود كه ديگر مطلبي را به روي كاغذ نمي آوردم تا براي خدمت به خداي پدر در اختيار ديگران قرار دهم و اين غمي بود كه همچون باري سنگين قلب عاشقم را به درد مي آورد ، هميشه در پي چرا هائي بودم كه نمي توانستم جواب آنها را بيابم ، پس در روز نزول روح القدس خداوند با خداي خودم با استاد خودم عيسي خلوت كرده و جواب تمام اين چراههاي انباشته را يافتم.
چرا هائي كه در پي خستگي و جراحات ديگران در من پديد آمده بود ، مني كه عاشقانه مسيح خداوند را دوست داشته و دارم ، مني كه قلبم هميشه در خون مسيح رها شده و از او براي پاك كردن قلبم كمك مي خواهم ، مني كه شهادت مي دهم بدون او هيچ هستم ، مني كه نفسهايم براي اوست ،در آخر يافتم كه هنوز ذره اي بسيار ريز كه ممكن است آنقدر كوچك و ميكروسكپي باشد كه به چشم نيايد ذره اي كه بعلت نا آگاهي از آن در حضور خداوندم نبردم البته او آگاه از تمام ذرات وجود ماست ، و آن زمان بود كه چشماي پليد شيطان آن راديده و باعث خستگي و ناراحتي دختر كوچك خداوند شد .

"ولي در همين لحظه به تو اي شيطان نهيب مي زنم و در نام مسيح چشمان تو را كور مي كنم ، دستانت را كوتاه و فكرت را باطل مي كنم و مي گويم و شهادت مي دهم كه تمام وجودم از آن مسيح است و به او تعلق دارد ، تو هيچ حقي بر من نداري و نخواهي داشت .
در نام قدوس پدرم طلبيدم ، آمين."
بايد بگويم درس اعتماد كردن به خداوند را كاملاً آموخته ام ، و نتايج عملي آنرا بارها و بارها ديده ام اما برايم پبش آمد زماني كه آنقدر مضطرب بودم كه فراموش كردم و من هم مانند مردم دنيا با چشمان خود به روزگار نگاه كردم .
اگر عاشق مسيح هستم چرا بايد به چشمان ناتوان خود اعتماد كنم، چشماني كه بارها و بارها ديده آنچه را كه نبايد مي ديد ولي در س اعتماد به خدا به من آموخته بود كه ياد بگيرم آنچه را كه همه نمي بينيند را ببينم ، "خدايا شكرت كه چشمانم را باز كردي تا تو را بار ديگر ببينم ، مي خواهم توبه كنم ، توبه از اينكه چشمان قلبم را بستم و با چشمان دنيويم روزگارم را بر انداز كردم."

" خدايا تو را دوست دارم ، زندگيم را به دستان تو مي سپارم و ديگر نمي خواهم با چشمان دنيويم روز گارم را بر انداز كنم ، دستان مقدست را مي بوسم چرا كه چشمانم را لمس كرد و بينائي مجدد به من داد تا زيبائي وجودت ، عظمت حضورت را ببينم.خدايا شكرت مي كنم هر روزه با روحا لقدست روحم را تازه ساز و چشمانم را باز كن تا ببينم قدرتت را و فقط و فقط آنچه را كه برايم مقدر كردي را ديده و بپذيرم.

در س اعتماد به خدا به من آموخته بود تا به آنچه مي شنوم اجازه ندهم تا باورهايم را تغيير دهد بلكه آنچه را كه روح خداوندم به من ديكته مي كند را شنديده و سرمايه زندگيم قرار دهم ولي من به خاطر نا آگاهي از آن ذره ميكروسكپي به گوشهايم اجازه دادم تا هر كلامي را بشنود ، نداي درونم را كه صداي خداوندم بود و فرياد مي زد " فرزند ترسان نباش من با تو هستم اگر براي پدرانت درهاي رحمت را گشودم براي تو نيز باز خواهم كرد ، "
آيا من فرزند خداوندم نيستم آيا او براي من بالاي صليب نرفت؟ پس چرا آنقدر بي ايمان شدم كه صدايش را تشخيص ندادم ؟ چراگوشهايم را بستم و صداي نفسهاي او را نشنيدم؟

مي خواهم توبه كنم ، توبه از اينكه چرا گوشهايم را بستم ؟
" خداوندا مرا ببخش با وجود اينكه صداي تو دالنگيز است ، صداي تو راه را به من نشان مي دهد ، صداي تو بايد و نبايد روحم را تعين مي كند اما آنرا نشنيدم ، مرا ببخش، ببخش از اينكه تو را رنجاندم و منتظرت گذاشتم ، ببخش اگر تو را نااميد كردم ، خدايا ببخش اگر فريادت را نشنيدم و باعث شدم تا اشك در چشمان نافذت جمع شود.
در نام قدوس خداوندم به گوشهايم دستور مي دهم كه از اين به بعد فقط و فقط صداي خداوندم را شنديده وتنها در مقابل صداي او نداي او و نفس او عكس العمل نشان دهند .
در نام قدوس خداوندم طلبيدم آمين."

بار ها و بارها درس گذشت را به من آموخته بود ، ياد گرفته بودم مي دانم كه در بسياري از موارد توانسته بودم همچون او رفتار كنم ، او به من ياد داده بود هر گاه ترسان و هراسان مي شدم هرگاه مرا مورد آزار و اذيت قرار مي دادند به او نگاه كنم به رنجي كه او براي من تحمل كرده بود ، او از ما گذشت از گناهان ما حتي زماني كه بالاي صليب بود ما را بخشيد و نزد خداي پدر شفاعت ما را كرد ، پس چرا من گاهي نتوانستم درس ياد گرفته را عملي كنم و خدايم چنين جواب داد "اگر درس اعتماد را كامل آموخته بودي ديگر به آنچه مي ديدي توجه نمي كردي ، هراسان از تنها ماندن و رسم بد زمانه نمي شدي بدنبال دفاع شخصي زميني بر نمي آمدي ،اگر واگذار كردن را ياد مي گرفتي ، حضورم را احساس مي كردي ديگر به اين فكر نمي كردي كه چه كسي چه رفتاري نسبت به تو داشته ، خسته از رسم زمانه نمي شدي چون وقتي من هم روي زمين بودم با من هم چنان رفتاري كردند كه شايسته من نبود، اگر با چوب تر اين رفتار را كردند پس تو چه انتظاري از مردم داري؟ "

واي بر من كه درس گذشت پدرم را فراموش كردم و اجازه دادم كه بديها ، نامهربانيهاي مردم مرا دلسردو خسته كند، آيا خداي من از نامهربانيهاي ما دلسرد و خسته مي شود؟ البته اشك در چشمانش جمع مي شود اما بدانيد او هميشه منتظر برگشت ماست و با صبوري انتظار توبه ما را مي كشد ، پس چرا من گاهي اوقات نمي توانم از بديهاي ديگران چشم پوشي كنم ؟ شايد به خاطر همان ذره ميكروسكوپي كه از نظر خودم پنهان هرچند از نظر خدايم پنهان نبوده ، البته كه چنين است.
پس مي خواهم توبه كنم توبه از اينكه خداوندا ببخش مرا از اينكه در گاهي موارد نتوانستنم همچون تو با گذشت باشم و خودرا ملزم كردم تا براي دفاع از خود و احساس درونيم به مانند اشخاصي كه محبت تو را نچشيده اند رفتار كنم.
يكبار ديگر مي خواهم كه روحت مرا پر سازد و خون مقدست تمام وجوم را و آن ذره ميكروسكوپي كه نگذاشته مانند تو با گذشت باشم را پاك كند. از تو محبت بيكرانت را مي خواهم بگذار در درياي محبت تو غرق شوم تا بتوانم آنچه را كه تو مي خواهي احساس كنم.
در نام عيسي طلبيدم آمين"

او به من ياد داده بود كه در زندگيم بدنبال هنجارها و خوشي هاي خود نباشم بدنبال اين نباشم كه همه چيز بر وفق مرادم باشد تا احساس رضايت و شادابي كنم ، اين درسي بودكه ياد گرفته بودم و احساس رضايت مي كردم ، اما امان ازدست آن روزنه كه خستگي را وارد زندگيم كرد و نداي دشمن را شنيدم كه چنين مي گفت "خودت را سر كار گذاشتي ، هر آنچه را ياد گرفته اي هيچ كدام بدردت نمي خورد ،چرا كه آنچه را كه ياد گرفته اي كاملاً با آنچه در جهان حاكم است مغايرت دارد .
" اما همين لحظه به تو اي شيطان نهيب مي زنم كه دور شو، من با قوانين تو كاري ندارم و از نداي تو نيز در دل خود هراسي راه نمي دهم و آنچه طبق كلام خداوندم به من ديكته مي شود راه حل مشكلات من خواهد بود.
در نام قدوس عيسي خداوند آمين"

به من ياد داده بود كه اگر رسم بد زمانه مرا آزار داد بي اعتنا باشم ، خوبيهايم را به ياد نياورم تا بتوانم بديهاي ديگران را زود به دست فراموشي بسپارم ، مي دانم اين درس را هم ياد گرفته بودم اما باز آن روزنه باعث شد تافراموش كنم ، اين سوال را از خود بپرسم " آيا تو به همان انداز ه كه خدا در قبالت نيكي كرده تو نيز همانگونه او را پاسخ داده اي؟" البته كه نه، در مقابل هر شاخه گلي كه او به من داده گلي با خواري كه ناشي از ضعفم بود به او پس داده ام، پس چرا نقص هاي خود را فراموش كرده ام ،چرا يادم مي رود كه من هم گاهي مزد خوبي او را آنچنان كه مي بايست نمي دهم، من هم گاهي اشك در چشمانش جمع مي كنم ، من هم گاهي او را مي رنجانم اما آيا او نيز مانند من خوبيهايش را به رخم مي كشد تا بديهايم را بشمرد ؟ نه ، هرگز او محبت خالص است.

" خدايا توبه مي كنم مي خواهم حافظه خودم را به دستانت بسپارم ، تا آنقدر محبت بر آن نصب كني تا هيچ بدي و كدورت زمان نتواند مرا آزار دهد و بگذار خوبيهايم را فراموش كنم بگذار بانك محبت من فقط محبت بلاعوض انتقال دهد بدون توقع و بدون يادآوري چرا كه تو اي صاحب محبت نسبت به من چنبن محبتي را روا مي داري."
تمام مطالبي را كه روي كاغذ آوردم براي اين بود كه از اين طريق بتوانم شما را در كلاس جبراني روز پنطيكاست با خود همراه كنم، اگرچه درسهاي آن روز برايم تازگي نداشت ولي روحم نياز به ياداوري و مرور درسهاي گذرانده را داشت ، همه ما نياز به مرور درسهاي تعليم گرفته از خداوندمان داريم ، درسي كه خداوندم به من داد اين بود كه يكي از حربه هاي شيطان اين است كه ذهن مارا مشغول مي كند به اين مطلب كه ديوانه وار عاشق خدا هستيم و همين عشق را براي رسيدن به خدا كافي مي داند اما به ما ياداوري نمي كند كه هر عشقي تاواني دارد و ما بايد بهاي آن را با رفتارمان طبق كلام بپردازيم ، تاوان عشق و محبت او نسبت به ما مرگ بر صليب بود، پس بيائيد هر روزه به وجودمان رجوع كنيم و گوشه و كنار حتي تابلوي " خدايا ديوانه وار عاشقت هستم " را نيز به خوبي بررسي كنيم تا هميشه همقدم با او باشيم.
وقتي در حضور خدا خالص و بي ريا قرار مي گيريم ذرات ميكروسكپي را كه حتي وجود آنها به ذهن ما نيز خطور نمي كند هويدا مي شود چرا كه خداوند با روحش و نور وجودش آنها را عريان مي كند .
خداوند به ما درست زيستن را ياد مي دهد البته اگر ما خود بخواهيم آنچنان كه او مي خواهد زندگي كنيم.
اگر حمل بر خودخواهي و غرور نگذاريد مي توانم بگويم كه شاگرد خوب مكتب خدايم بوده و سعي مي كنم باشم اما تنها دليلي كه باعث شد در كلاس جبراني بنشينم اين بود كه در ابتداي آن روزنه تابلوئي نصب شده بود با عنوان " ديوانه وار عاشقت هستم" در حاليكه آن روزنه ميكروسكپي زير آن تابلو پنهان شده بود.
اما خدا را شكر كه روح القدس آنرا كشف كرده به من فهماند و دوباره در حضو.ر خداوندم در خدمت او هستم .
شما هم ممكن است در وجودتان نقطه اي باشد كه زير اين تابلو پنهان شده باشد .به اين موضوع فكر نكنيد كه حتماً بايد گناهي بزرگ و غير قابل بخشش از شما سر زند تا در مكتب خدا تجديد شويد ، يا فكر نكنيد اعمال زشت و ناپسند مي تواند نشانگر آن روزنه هاي كوچك باز بطرف شيطان در وجودتان باشند ، هرگاه طراوت و شادابي خود را در مسيح از دست مي دهيد از او و روح مقدسش بخواهيد تا شما را تجزيه تحليل كرده تا هميشه شاد و با طراوت باشيد.
روح القدس هر روز آماده است تا ما را پر سازد و نو كند تا براي جلال نام خداوند به كار گيرد.

پس بيايد اينچنين دعا كنيم:
اي خداوند نيكي هاي تو را دوست داريم و شكرت مي كنيم به خاطر محبت بي كرانت ، خدايا از تو متشكريم كه وجودت را از ما دريغ نكردي ، نعمت هايت را در اختيار ما گذاشتي تا بتوانيم از آنها لذت بريم.
به ما بي آموز تا با چشمان تو ببيننم ، با گوشهاي تو بشنويم، تمام وجودمان آنچنان عمل كند كه جلال تو به نظر رسد، خدايا هر روز به ما ياد آوري كن كه چقدر محبت تو بيكران است، چقدر احساسات تو نسبت به ما پاك است پس اگر سرچشمه ما وجود توست پس بگذار ديگران را از همان چشمه سيراب كنيم.
خداوندا اعتماد كردن را به ما بياموز تا تحت تاثير شرايط و نا ملايمات روزگار قرار نگيريم بلكه هميشه منتظر آن اتفاقي باشيم كه ديگران آن را محال مي پندارند.
خداوندا قلبي پر از محبت ايمان و اميد به ما اعطا كن تا به مانند تو در زمين زندگي كنيم
مي دانم غير ممكن در نظر تو ممكن است پس به من قدرت بده تا آنچه از نظر تو ممكن است را ببينم.
در نام قدوست اي پدر طلبيديدم آمين.

نوشته شده توسط خواهر م (عاشق مسیح) از وب سایت: http://hayatdarmasih.blogfa.com/

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۰, جمعه

مسح یا دانش الهی، یا هر دو؟

تعلیم و تحصیل کتاب مقدس موضوع مهم و بکرات تکرار شده در کلام خدا می باشد. تاکید این امر در عهد عتیق به قوت و بوضوح قابل مشاهده است و اهمیت آن بصورت سنت زیبای تعلیم کلام در خانواده های یهودی انعکاس یافته بود. یک یهودی هر روز که دعای خود را (دعای شمای) به حضور یهوه بلند می کرد این فرمان در گوش او طنین می افکند: "ای اسرائیل بشنو، یهوه، خدای ما، یهوه واحد است. پس یهوه خدای خود را به تمامی جان و تمامی قوت خود محبت نما. و این سخنانی که من امروز تو را امر می فرمایم، بر دل تو باشد. و آنها را به پسرانت به دقت تعلیم نما، و حین نشستنت در خانه، و رفتنت به راه، و وقت خوابیدن و برخاستنت از آنها گفتگو نما. و آنها را بر دست خود برای علامت ببند، و در میان چشمانت عصابه باشد. آنها را بر باهوهای در خانه ات و بر دروازه هایت بنویس" (تثنیه6: 4-9)
مطالعه، تعمق و قرائت کلام در تار و پود فرهنگ و زندگی آنها تنیده شده بود به حدی که هویت ملت در رابطه کتب مقدسه تعریف می شد. هر پدر یهودی، به عنوان رهبر و سر خانواده مسئول آموزش کلام خدا به اعضای خانواده خود بود تا فرزندان در حکمت و فرائض خداوند رشد کرده و در خداترسی-اطاعت از یهوه، سالک باشند. این تشویق و تذکر در کتب و نصایح عهد جدید نیز انعکاس یافته و به تفتیش کلام ارزش والائی داده شده است.
در همین راستا خداوند با بخشیدن معلمین به بدن خود کلیسا، از این عطا برای بنای جماعت مقدسین استفاده می کند تا کلیسا در دانش الهی و معرفت خداوند به قوت پیش رود. پولس رسول به دستیار جوان خود تیموتاوس، چنین نصیحت می کند "...خدمتکاری باش که کلام خدا را به درستی به کار می بندد" (دوم تیموتاوس2: 15) پولس از او می خواهد همانطور که کلام خدا را با امانت در کودکی یافته بود و به همان قسم که از حکمت الهی منور گشته به جماعت تعلیم دهد (دوم تیموتاوس3: 15)
کلیسای اولیه، الهام گرفته از دستورات کلام در آموزش فرائض خداوند، و مشاهده عادت یهودیان در تدریس مستمر کتب در کنایس خود، کلاسهای تدریس کتاب مقدس را در بطن کلیسا شکل دادند. ایمانداران قدیمی و با تجربه مسئول انتقال آموخته ها و دانش الهی خود به خادمین جوان و نوایمانان شده و جلسات بررسی و تعمق در کلام به مراکز اصلی تدریس ایماندارن مبدل گشت.
جای تاسف است که در طی گذشت سالها این عادت زیبا و الهی در کلیساها کمرنگ شده و مقام خود را بتدریج از دست می دهد. آموختن کلام از یک نیاز و لزوم به یک تجمل در دانشگاههای الهایات مبدل شده، تا جایی پیش رفته ایم که خادمین، شیوخ (شبان، کشیشان) اهمیت و ضرورت یادگیری علم الهی (الهایات) را نادیده گرفته، تنها به تجربیات شخصی خود اتکا می کنند.
گروهی اهمیت توجه به مسح الهی را بسیار افضلتر از تفتیش کتب می دانند، ناآگاه از این حقیقت که روح القدس کلمات و سخنان مسیح را به ما یادآور کرده و کلام خدا را بر ما کشف می سازد. روح قدوس خداوند در چهارچوب کلام، حقایق الهی را بر ما مکشوف می سازد و بر اساس شنیدن و تامل درکلام است که ایمان را در ما ایجاد می کند. چندی پیش فرصتی را داشتم با خادمی در رابطه با مطالعه عمیق کلام و تشویق اعضای کلیسا در سپردن خود به چنین عادتی گفتگو نمایم. بار دیگر به اهمیت این مطلب زمانی پی بردم، که این خادم خلاف این مطلب را به اعضای کلیسا پیشنهاد کرده بود تا مبادا ایشان در دام گناه غرور گرفتار آیند. حقیقتأ جای تاسف است که کلیسای خداوند از ترفندهای شریر و حملات موزیانه او آگاه نمی باشد و بسادگی فریفته شده هر روز بیشتر از دیروز با کلام پدر آسمانی بیگانه می گردد.
شاید بهتر باشد بار دیگر به تاریخ کلیسا نظری بی افکنیم و زندگی بزرگمردانی چون مارتین لوتر و جان کالوین را که داشتن کتاب مقدس و فرصت مطالعه کلام را مدیون این چنین افرادی می باشیم، را مورد توجه قرار دهیم. نهضت ریفورمی که بوسیله چنین مردانی آگاه از کلام خدا که دانش الهی خود را در دانشگاه ها کسب کرده و پس از تحولات ایمان همچنان در مکانهای تحصیلی عالیه ادامه داده و وسیله ای در دست خدای قادر در جهت بیداری بسیاری گردیدند.
کلیسای ایران می بایست بار دیگر به ریشه قدیمی پدران کلیسا برگردد و در ایمان و دانش الهی اجازه دهد تا روح خدا هیکل مقدس را بنا کند. آگاهی از کلام و ریشه دوانیدن در فهم اصول کتاب مقدس کلیسای خداوند را از تعالیم ناراست مصون نگاه داشته آن را تبدیل به عمارتی قائم می سازد. اگر ایمانداران از فرائض ابدی و راست خدا مزئین باشند، دشمن هرگز فرصت و مجال ارائه دروغهای مجلل خود را در قالب تعالیم جدید و دل انگیز نخواهد داشت. بیایید امروز ما آن کسی باشیم که این تشنگی را به دیگران انتقال می دهد.

ادوین کشیش آبنوس

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

افسردگی

شاید بعضی بر این باور باشند که افسردگی می بایست کلمه ای غریب و نا آشنا برای یک ایماندار به مسیح باشد و گاهأ با افرادی که با چنین مشکل روحی در کلیسا درگیر هستند با توبیخ و بازخواست برخورد می شود. و مطمئنأ هنگامی که یک شخص افسرده چنین برخوردی را از یک خادم کم تجربه و نا آگاه می بیند، نهایتأ او را تشویق بر دو رویی و ظاهر سازی کرده چه بسا این برادر یا خواهر، راه انکار را پیشه کرده خود را در تکذیب تسکین دهد. در مدت خدمت خود در بین ایمانداران و مشاوره هایی که به عزیزان داده ام با کمال تعجب متوجه شده ام که تعداد ایماندارن افسرده کم نمی باشد و بسیاری در زندگی روزمره خود با این مشکل دست و پنجره نرم می کنند و حتی شاهد کسانی بوده ام که افسردگی، زندگی آنها را فلج ساخته و برخی مدتها است زندگی طبیعی خود را ترک کرده در این تاریکی روح باقی مانده اند. به همین جهت مقاله ای را که در ادامه خواهید خواند را برای علاقمندان ترجمه و ترخیص نموده ام که امیدوارم باعث برکت شما خواننده گرامی بشود. این مقاله توسط چارلز اسپرول، الهایات دان معاصر که تعلیمات این شخص کمک بسیاری به این حقیر در درک و فهم حقایق الهی نموده، بقلم در آمده است.


افسردگی - این پدیده، از ناخوشی صحبت می کند که بسیاری از ایمانداران گاهأ به آن دچار می شوند. این همان دردی بود که داود پادشاه را به آن واداشت که بالش خود را شبها،غرق اشکهای خود سازد. این همان بیماری بود که باعث شد ارمیا نبی لقب "نبی گریان" را بخود گیرد. این همان مرضی بود که مارتین لوتر به آن دچار گشت و شب و روز در تهدید بیماری مالیخوبیا زندگی کرد. معمولأ یک شخص افسرده تا این حد ویران نمی گردد ولی این نوعی از افسردگی است که به تزلزل ایمان ارتباط مستقیم دارد، تزلزلی که شخص ایماندار حساس می کند که خدا از او دور شده و او را به حال خود رها کرده است.
افسردگی روحانی، حقیقی است و می تواند باعث بحران شدید در زندگی ما شود. شاید این سوال را از خود بپرسیم که چگونه یک شخص ایماندار می تواند با چنین تجربه تندی روبرو گردد. محرک این بحران هرچه که باشد از حقیقت و واقعی بودن آن نمی کاهد. نکته ای را که باید به آن توجه داشته باشیم این است که ما همیشه در ایمان خود ثابت و ایستا نیستیم. ایمان ما در حال حرکت و نوسان می باشد. ما از ایمان به ایمان در حال حرکت و رشد هستیم و در حین این رشد شاید زمانی را نیز تجربه کنیم که زمان شک و گمان باشد و آن زمانی است که گریه سر می دهیم و گوییم: "خداوندا، من باور دارم، بی ایمانی مرا مدد کن"
شاید با خود بی اندیشیم که این زمان تاریکی، که روح ما آن را تجربه می کند در تضاد کامل با میوه روح القدس و حتی شادی مسیحی است که در روح دریافت می کنیم.
چگونه ممکن است وقتی روح القدس قلبهای ما را با شادی آسمانی مملو ساخته هنوز جایی برای چنین تاریکی باقی بماند؟
برای پاسخ دادن به این سوال اهمیت دارد که بین شادی که میوه روح القدس است و مفهوم عامیانه ای که از خوشحالی در فرهنگ ما مرسوم می باشد، فرقی قائل شویم. یک ایماندار می تواند در قلب خودش شاد باشد و در عین حال در روان خود با افسردگی روحانی دست و پنجه نرم کند. شادی عمیق روحانی که محصول عمل روح القدس در ما می باشد در این شب تاریک ما را از گزند آن حفظ خواهد کرد و هرگز افسردگی روحانی شعله این شادی سماوی را خاموش نمی تواند کرد. شادی مسیحی در سرازیریها زندگی از بین نمی رود.
پولس رسول در نامه دوم خود به کلیسای قرنتس از اهیمت وعظ و اعلام خبر خوش انجیل به مردم سخن می راند. ولی در بین نصیحتهای خود به کلیسا یادآور می شود که آن گنجی را که ما از خدا دریافت کرده ایم در خزینه های طلائیی و نقره ای نگاه داشته نمی شود بلکه ما آنها را در خزینه خاکی نگاه می داریم. به همین دلیل او در (دوم قرنتیان 4: 7- 10) می گوید: " اما این گنجینه را در ظروفی خاکی داریم، تا آشکار باشد که این قدرت خارق العاده از خدا است نه از ما. ما از هر سو در فشاریم، اما خرد نشده ایم، متحیریم، اما نومید نیستیم، آزار می بینیم، اما وانهاده نشده ایم، بر زمین افکنده شده ایم، اما از پا در نیامده ایم. همواره مرگ عیسی را در بدن خود حمل می کنیم تا حیات عیسی نیز در بدن ما ظاهر شود."
این بخش از کلام، به ما حد مرز افسردگی را که گاهأ آن را تجربه می کنیم مشخص می کند. ممکن است عمق افسردگی ما بسیار باشد، اما هرگز پایدار و مرگ آور نیست. به وضعیت یک شخص ایماندار به توصیف پولس رسول توجه کنید. پولس می گوید که "در فشاریم، متحیریم، آزار دیده ایم، بر زمین افکنده شده ایم و حامل مرگ مسیح در بدن خود هستیم" و اینها تصاویر بسیار واضح و روشنی هستند از نوساناتی که یک شخص ایماندار در زندگی زمینی خود تجربه خواهد کرد ولی در همان جایی که این تنزلات را به قلم می کشد، محدودیتها و مرز تجربیات را هم یادآور می شود. " در فشاریم، اما خرد نشده ایم، متحیریم، اما نومید نیستیم، آزار می بینیم، اما وانهاده نشده ایم، بر زمین افکنده شده ایم، اما از پا در نیامده ایم."
تحت فشار هستیم و گاهأ این فشار بسیار سنگین و آزار دهنده می نماید اما قدرت خرد کنندگی ندارد. مطمئنأ در اوقاتی از زندگی متحیر، گیج و حیران هستیم ولی در عمیقترین وضع این حالت هرگز نامید نیستیم. اگر حتی در جفاهای سخت، مورد آزار و اذیت قرار بگیریم، هرگز وانهاده نشده و خدای پدر ما را ترک نخواهد کرد.
حبقوق نبی در نهایت بدبختی و نزول خود این اطمینان را داشت که خدا به او پایهایی به چابکی آهو خواهد بخشید، پایهایی که به او قدرت قدم زدن در جایهای بلند را خواهد داد.
در جای دیگر پولس رسول در رساله خود به ایمانداران فیلپی به ایشان نصیحت می کند که برای چیزی نگران نباشند و به آنها یادآوری می کند که چاره تشویش و دلواپسی باقی ماندن ما بر روی زانوهایمان است، جایی که آرامش روح القدس که نگرانی را از هم می پاشد را تجربه خواهیم کرد. نگرانی ها، تشویشها و اضطرابها به سراغمان می آید ولی به عنوان یک ایماندار مسیحی این وعده به ما داده شده است که در این پریشانی باقی نمانیم.
همزیستی ایمان و افسردگی روحانی، در بخشهای دیگر کتاب مقدس نیز قابل مشاهده است که به موازات هم در قسمتهایی که به مسائل مربوط به احساسات ایمانداران می پردازد، دیده می شود. آنچیزی که از کتاب مقدس فرا می گیریم این حقیقت است که برحق، ایمانداران با غم و اندوه روبرو خواهند شد و حتی اشعیا نبی در باب خداوند ما عیسی مسیح می گوید که او صاحب غمها و رنج دیده خواهد بود. اما آگاه باشیم که اگر این حزن و رنجش به اعماق قلب ما رسوخ کردند، باعث تلخی نباشند. زیرا حزن و غم، چون شادی و سرور احساساتی هستند که ما انسانها با داشتن قابلیت تجربه کردن آنها برکت یافته ایم، اما مواظب باشیم که این تجبریات میوه تلخی را در روح ما به بار نیاورند. حضور ایمان عدم وجود افسردگی را در ما تضمین نمی کند، اما شب تاریک روح ما مطمئنأ با روشنایی نور پرجلال حضور خدا از بین می رود.