۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۷, جمعه

كلاس جبراني روز پنطيكاست


بنام خداوند زنده
"كلاس جبراني روز پنطيكاست"





از زمانيكه به خداوندم ايمان آوردم و با تمام قلب و جانم او را احساس كردم ، دانستم كه بدون او زندگي برايم معني ندارد او هر روزه درس تازه اي به من آموخته و در تمام روزهاي حيات تازه من اوهمراه من بوده است و همچون آموزگاري دلسوز و مهربان ولي جدي در كنارم بوده ، هر آنچه را تعليم داد مرا در تمرين و تجربه اي قرار داد تا بدانم آيا واقعاً شاگردي زيرك بودم يا تنها زيرك نما بوده ام ؟
خداي من هميشه همراه من بوده و هيچ گاه چشم از من بر نداشته اما گاهي براي آزمايش دانسته هايم مرا روانه كلاسهاي غير حضوري كرده تا خودم به تنهائي خود را آزمايش كنم ، چرا كه او خداي دانائي هاست و آگاه و واقف به همه چيز ، پس اگر در آزمايش هستيم تنها دليلش اين است كه ما را از درجه ايمان و آموخته هاي خود آگاه سازد نه اينكه خداي خود را آگاه از وجود مان كنيم.

اگر به زندگي دنيوي متمركز شويم خواهيم ديد كه هر دانشجوئي بايد در پايان دوره تحصيلي خود يك تز يا پايان نامه اي را آماده و تحويل استاد كند، من نيز در پايان هر آنچه از خداوندم ياد گرفتم مي بايست يك پايان نامه اي تنظيم كنم كه آغازي باشد براي درسي نو .

مدتي بود كه ديگر مطلبي را به روي كاغذ نمي آوردم تا براي خدمت به خداي پدر در اختيار ديگران قرار دهم و اين غمي بود كه همچون باري سنگين قلب عاشقم را به درد مي آورد ، هميشه در پي چرا هائي بودم كه نمي توانستم جواب آنها را بيابم ، پس در روز نزول روح القدس خداوند با خداي خودم با استاد خودم عيسي خلوت كرده و جواب تمام اين چراههاي انباشته را يافتم.
چرا هائي كه در پي خستگي و جراحات ديگران در من پديد آمده بود ، مني كه عاشقانه مسيح خداوند را دوست داشته و دارم ، مني كه قلبم هميشه در خون مسيح رها شده و از او براي پاك كردن قلبم كمك مي خواهم ، مني كه شهادت مي دهم بدون او هيچ هستم ، مني كه نفسهايم براي اوست ،در آخر يافتم كه هنوز ذره اي بسيار ريز كه ممكن است آنقدر كوچك و ميكروسكپي باشد كه به چشم نيايد ذره اي كه بعلت نا آگاهي از آن در حضور خداوندم نبردم البته او آگاه از تمام ذرات وجود ماست ، و آن زمان بود كه چشماي پليد شيطان آن راديده و باعث خستگي و ناراحتي دختر كوچك خداوند شد .

"ولي در همين لحظه به تو اي شيطان نهيب مي زنم و در نام مسيح چشمان تو را كور مي كنم ، دستانت را كوتاه و فكرت را باطل مي كنم و مي گويم و شهادت مي دهم كه تمام وجودم از آن مسيح است و به او تعلق دارد ، تو هيچ حقي بر من نداري و نخواهي داشت .
در نام قدوس پدرم طلبيدم ، آمين."
بايد بگويم درس اعتماد كردن به خداوند را كاملاً آموخته ام ، و نتايج عملي آنرا بارها و بارها ديده ام اما برايم پبش آمد زماني كه آنقدر مضطرب بودم كه فراموش كردم و من هم مانند مردم دنيا با چشمان خود به روزگار نگاه كردم .
اگر عاشق مسيح هستم چرا بايد به چشمان ناتوان خود اعتماد كنم، چشماني كه بارها و بارها ديده آنچه را كه نبايد مي ديد ولي در س اعتماد به خدا به من آموخته بود كه ياد بگيرم آنچه را كه همه نمي بينيند را ببينم ، "خدايا شكرت كه چشمانم را باز كردي تا تو را بار ديگر ببينم ، مي خواهم توبه كنم ، توبه از اينكه چشمان قلبم را بستم و با چشمان دنيويم روزگارم را بر انداز كردم."

" خدايا تو را دوست دارم ، زندگيم را به دستان تو مي سپارم و ديگر نمي خواهم با چشمان دنيويم روز گارم را بر انداز كنم ، دستان مقدست را مي بوسم چرا كه چشمانم را لمس كرد و بينائي مجدد به من داد تا زيبائي وجودت ، عظمت حضورت را ببينم.خدايا شكرت مي كنم هر روزه با روحا لقدست روحم را تازه ساز و چشمانم را باز كن تا ببينم قدرتت را و فقط و فقط آنچه را كه برايم مقدر كردي را ديده و بپذيرم.

در س اعتماد به خدا به من آموخته بود تا به آنچه مي شنوم اجازه ندهم تا باورهايم را تغيير دهد بلكه آنچه را كه روح خداوندم به من ديكته مي كند را شنديده و سرمايه زندگيم قرار دهم ولي من به خاطر نا آگاهي از آن ذره ميكروسكپي به گوشهايم اجازه دادم تا هر كلامي را بشنود ، نداي درونم را كه صداي خداوندم بود و فرياد مي زد " فرزند ترسان نباش من با تو هستم اگر براي پدرانت درهاي رحمت را گشودم براي تو نيز باز خواهم كرد ، "
آيا من فرزند خداوندم نيستم آيا او براي من بالاي صليب نرفت؟ پس چرا آنقدر بي ايمان شدم كه صدايش را تشخيص ندادم ؟ چراگوشهايم را بستم و صداي نفسهاي او را نشنيدم؟

مي خواهم توبه كنم ، توبه از اينكه چرا گوشهايم را بستم ؟
" خداوندا مرا ببخش با وجود اينكه صداي تو دالنگيز است ، صداي تو راه را به من نشان مي دهد ، صداي تو بايد و نبايد روحم را تعين مي كند اما آنرا نشنيدم ، مرا ببخش، ببخش از اينكه تو را رنجاندم و منتظرت گذاشتم ، ببخش اگر تو را نااميد كردم ، خدايا ببخش اگر فريادت را نشنيدم و باعث شدم تا اشك در چشمان نافذت جمع شود.
در نام قدوس خداوندم به گوشهايم دستور مي دهم كه از اين به بعد فقط و فقط صداي خداوندم را شنديده وتنها در مقابل صداي او نداي او و نفس او عكس العمل نشان دهند .
در نام قدوس خداوندم طلبيدم آمين."

بار ها و بارها درس گذشت را به من آموخته بود ، ياد گرفته بودم مي دانم كه در بسياري از موارد توانسته بودم همچون او رفتار كنم ، او به من ياد داده بود هر گاه ترسان و هراسان مي شدم هرگاه مرا مورد آزار و اذيت قرار مي دادند به او نگاه كنم به رنجي كه او براي من تحمل كرده بود ، او از ما گذشت از گناهان ما حتي زماني كه بالاي صليب بود ما را بخشيد و نزد خداي پدر شفاعت ما را كرد ، پس چرا من گاهي نتوانستم درس ياد گرفته را عملي كنم و خدايم چنين جواب داد "اگر درس اعتماد را كامل آموخته بودي ديگر به آنچه مي ديدي توجه نمي كردي ، هراسان از تنها ماندن و رسم بد زمانه نمي شدي بدنبال دفاع شخصي زميني بر نمي آمدي ،اگر واگذار كردن را ياد مي گرفتي ، حضورم را احساس مي كردي ديگر به اين فكر نمي كردي كه چه كسي چه رفتاري نسبت به تو داشته ، خسته از رسم زمانه نمي شدي چون وقتي من هم روي زمين بودم با من هم چنان رفتاري كردند كه شايسته من نبود، اگر با چوب تر اين رفتار را كردند پس تو چه انتظاري از مردم داري؟ "

واي بر من كه درس گذشت پدرم را فراموش كردم و اجازه دادم كه بديها ، نامهربانيهاي مردم مرا دلسردو خسته كند، آيا خداي من از نامهربانيهاي ما دلسرد و خسته مي شود؟ البته اشك در چشمانش جمع مي شود اما بدانيد او هميشه منتظر برگشت ماست و با صبوري انتظار توبه ما را مي كشد ، پس چرا من گاهي اوقات نمي توانم از بديهاي ديگران چشم پوشي كنم ؟ شايد به خاطر همان ذره ميكروسكوپي كه از نظر خودم پنهان هرچند از نظر خدايم پنهان نبوده ، البته كه چنين است.
پس مي خواهم توبه كنم توبه از اينكه خداوندا ببخش مرا از اينكه در گاهي موارد نتوانستنم همچون تو با گذشت باشم و خودرا ملزم كردم تا براي دفاع از خود و احساس درونيم به مانند اشخاصي كه محبت تو را نچشيده اند رفتار كنم.
يكبار ديگر مي خواهم كه روحت مرا پر سازد و خون مقدست تمام وجوم را و آن ذره ميكروسكوپي كه نگذاشته مانند تو با گذشت باشم را پاك كند. از تو محبت بيكرانت را مي خواهم بگذار در درياي محبت تو غرق شوم تا بتوانم آنچه را كه تو مي خواهي احساس كنم.
در نام عيسي طلبيدم آمين"

او به من ياد داده بود كه در زندگيم بدنبال هنجارها و خوشي هاي خود نباشم بدنبال اين نباشم كه همه چيز بر وفق مرادم باشد تا احساس رضايت و شادابي كنم ، اين درسي بودكه ياد گرفته بودم و احساس رضايت مي كردم ، اما امان ازدست آن روزنه كه خستگي را وارد زندگيم كرد و نداي دشمن را شنيدم كه چنين مي گفت "خودت را سر كار گذاشتي ، هر آنچه را ياد گرفته اي هيچ كدام بدردت نمي خورد ،چرا كه آنچه را كه ياد گرفته اي كاملاً با آنچه در جهان حاكم است مغايرت دارد .
" اما همين لحظه به تو اي شيطان نهيب مي زنم كه دور شو، من با قوانين تو كاري ندارم و از نداي تو نيز در دل خود هراسي راه نمي دهم و آنچه طبق كلام خداوندم به من ديكته مي شود راه حل مشكلات من خواهد بود.
در نام قدوس عيسي خداوند آمين"

به من ياد داده بود كه اگر رسم بد زمانه مرا آزار داد بي اعتنا باشم ، خوبيهايم را به ياد نياورم تا بتوانم بديهاي ديگران را زود به دست فراموشي بسپارم ، مي دانم اين درس را هم ياد گرفته بودم اما باز آن روزنه باعث شد تافراموش كنم ، اين سوال را از خود بپرسم " آيا تو به همان انداز ه كه خدا در قبالت نيكي كرده تو نيز همانگونه او را پاسخ داده اي؟" البته كه نه، در مقابل هر شاخه گلي كه او به من داده گلي با خواري كه ناشي از ضعفم بود به او پس داده ام، پس چرا نقص هاي خود را فراموش كرده ام ،چرا يادم مي رود كه من هم گاهي مزد خوبي او را آنچنان كه مي بايست نمي دهم، من هم گاهي اشك در چشمانش جمع مي كنم ، من هم گاهي او را مي رنجانم اما آيا او نيز مانند من خوبيهايش را به رخم مي كشد تا بديهايم را بشمرد ؟ نه ، هرگز او محبت خالص است.

" خدايا توبه مي كنم مي خواهم حافظه خودم را به دستانت بسپارم ، تا آنقدر محبت بر آن نصب كني تا هيچ بدي و كدورت زمان نتواند مرا آزار دهد و بگذار خوبيهايم را فراموش كنم بگذار بانك محبت من فقط محبت بلاعوض انتقال دهد بدون توقع و بدون يادآوري چرا كه تو اي صاحب محبت نسبت به من چنبن محبتي را روا مي داري."
تمام مطالبي را كه روي كاغذ آوردم براي اين بود كه از اين طريق بتوانم شما را در كلاس جبراني روز پنطيكاست با خود همراه كنم، اگرچه درسهاي آن روز برايم تازگي نداشت ولي روحم نياز به ياداوري و مرور درسهاي گذرانده را داشت ، همه ما نياز به مرور درسهاي تعليم گرفته از خداوندمان داريم ، درسي كه خداوندم به من داد اين بود كه يكي از حربه هاي شيطان اين است كه ذهن مارا مشغول مي كند به اين مطلب كه ديوانه وار عاشق خدا هستيم و همين عشق را براي رسيدن به خدا كافي مي داند اما به ما ياداوري نمي كند كه هر عشقي تاواني دارد و ما بايد بهاي آن را با رفتارمان طبق كلام بپردازيم ، تاوان عشق و محبت او نسبت به ما مرگ بر صليب بود، پس بيائيد هر روزه به وجودمان رجوع كنيم و گوشه و كنار حتي تابلوي " خدايا ديوانه وار عاشقت هستم " را نيز به خوبي بررسي كنيم تا هميشه همقدم با او باشيم.
وقتي در حضور خدا خالص و بي ريا قرار مي گيريم ذرات ميكروسكپي را كه حتي وجود آنها به ذهن ما نيز خطور نمي كند هويدا مي شود چرا كه خداوند با روحش و نور وجودش آنها را عريان مي كند .
خداوند به ما درست زيستن را ياد مي دهد البته اگر ما خود بخواهيم آنچنان كه او مي خواهد زندگي كنيم.
اگر حمل بر خودخواهي و غرور نگذاريد مي توانم بگويم كه شاگرد خوب مكتب خدايم بوده و سعي مي كنم باشم اما تنها دليلي كه باعث شد در كلاس جبراني بنشينم اين بود كه در ابتداي آن روزنه تابلوئي نصب شده بود با عنوان " ديوانه وار عاشقت هستم" در حاليكه آن روزنه ميكروسكپي زير آن تابلو پنهان شده بود.
اما خدا را شكر كه روح القدس آنرا كشف كرده به من فهماند و دوباره در حضو.ر خداوندم در خدمت او هستم .
شما هم ممكن است در وجودتان نقطه اي باشد كه زير اين تابلو پنهان شده باشد .به اين موضوع فكر نكنيد كه حتماً بايد گناهي بزرگ و غير قابل بخشش از شما سر زند تا در مكتب خدا تجديد شويد ، يا فكر نكنيد اعمال زشت و ناپسند مي تواند نشانگر آن روزنه هاي كوچك باز بطرف شيطان در وجودتان باشند ، هرگاه طراوت و شادابي خود را در مسيح از دست مي دهيد از او و روح مقدسش بخواهيد تا شما را تجزيه تحليل كرده تا هميشه شاد و با طراوت باشيد.
روح القدس هر روز آماده است تا ما را پر سازد و نو كند تا براي جلال نام خداوند به كار گيرد.

پس بيايد اينچنين دعا كنيم:
اي خداوند نيكي هاي تو را دوست داريم و شكرت مي كنيم به خاطر محبت بي كرانت ، خدايا از تو متشكريم كه وجودت را از ما دريغ نكردي ، نعمت هايت را در اختيار ما گذاشتي تا بتوانيم از آنها لذت بريم.
به ما بي آموز تا با چشمان تو ببيننم ، با گوشهاي تو بشنويم، تمام وجودمان آنچنان عمل كند كه جلال تو به نظر رسد، خدايا هر روز به ما ياد آوري كن كه چقدر محبت تو بيكران است، چقدر احساسات تو نسبت به ما پاك است پس اگر سرچشمه ما وجود توست پس بگذار ديگران را از همان چشمه سيراب كنيم.
خداوندا اعتماد كردن را به ما بياموز تا تحت تاثير شرايط و نا ملايمات روزگار قرار نگيريم بلكه هميشه منتظر آن اتفاقي باشيم كه ديگران آن را محال مي پندارند.
خداوندا قلبي پر از محبت ايمان و اميد به ما اعطا كن تا به مانند تو در زمين زندگي كنيم
مي دانم غير ممكن در نظر تو ممكن است پس به من قدرت بده تا آنچه از نظر تو ممكن است را ببينم.
در نام قدوست اي پدر طلبيديدم آمين.

نوشته شده توسط خواهر م (عاشق مسیح) از وب سایت: http://hayatdarmasih.blogfa.com/

هیچ نظری موجود نیست: